برای دانلود pdf این رساله یا رسالات دیگر اینجا را کلیک کنید.
•••
یک روز پس از آنکه از میدان جنگ پوته ایدایا بازگشته بودم به قصد دیدن جاهای مأنوس از خانه بیرون شدم و در سر راه به ورزشگاه تا اوره آس که روبروی پرستشگاه بازیلیکاست رسیدم. در آنجا جمعی را دیدم که جز چند تن همه دوستان و آشنایانم بودند. همینکه چشمشان به من افتاد از دور و نزدیک به من درود گفتند ولی کرفون که همواره شور و حرارتی خاص دارد دوان دوان خود را به من رساند و دست مرا گرفت و گفت: سقراط، چگونه از آن کشتار رهائی یافتی؟