قسمتی از کتاب حکمت در دوران شکوفایی فکری یونانیان نوشته نیچه:
فرهنگ بیمار یعنی آشفتگی فکری. بی هدفی، بدبینی، اعتقاد به پوچی زندگی و خفقان فکری از نشانه های اصلی چنین فرهنگی است. اکثر آدمیان چنین جامعه ای به زائده های متحرکی می مانند که جهان برایشان جز لاشه ای شکم سیرکن و شایسته تاراج و غارت نیست. میدرند و میبلعند، میکوشند و میکاوند، کاه میکوبند و درپی باد زحمت میکشند. این فرهنگ چنان درگیر چرخ دنده های زندگی بی ارزش و مبتذل خود است که نه از گذشته درسی میگیرد و نه به آینده ای بهتر و برتر می اندیشد. آدمیان چنین فرهنگی در گورهایی که خود کنده اند بزندگی ادامه میدهند و چنان نیروی خود را برای بدست آوردن آسایش بیشتر تباه میکنند که در برابر طوفان آشفتگی روانی حتی یارای حلق آویز کردن خود را نیز ندارند.
در جایی دیگر از این کتاب تامل برانگیز میخوانیم:
در هر چیز والاترین حد پیشرفت و تکامل آن اهمیت دارد و نه خامترین صورت آن. مردمی که ترجیح میدهند وقت خود را صرف مطالعه فلسفه ایران و مصر کنند باین بهانه که که آنها "اصالت" بیشتری دارند یا لااقل کهنه تر هستند و از تعمق در فلسفه یونان سرباز میزنند دچار گمراهی میباشند. این عده مثل کسانی هستند که نمی توانند اسطوره شناسی پرشکوه و عمیق یونان را درک کنند و با بحث از عوامل مادیِ بس ابتدایی چون آفتاب و رعد و طوفان و مه، که احتمالا در بوجود آمدن اسطوره ها بی تاثیر نبوده، از ارزشش میکاهند.
همه فرهنگهای دیگر در برابر فرهنگ یونان سرافکنده اند.
••••
لینک دانلود کتاب حکمت در دوران شکوفایی فکری یونانیان نوشته نیچه
هر جور فکر میکنم با جملهی آخر نمیتونم کنار بیام! البته اطلاعاتم درمورد فرهنگ یونان ناچیزه. ولی واقعا این حرف چقدر منطقیه؟ و چقدر ارزش تأمل داره؟