تاریخ یونان باستان اساطیر یونان کتابخانه آثار افلاطون نمایشنامه ها یادداشت‌ها گالری درباره ما

گروه فرهنگی هنری اِخــو

تاریخ، فرهنگ و هنر هلنی

بهار؛ بازگشت الهه دنیای مردگان

وقتی پرسفونه دختر دمتر _الهه روییدنی ها_ با دیگر الهه گان مشغول بازی و بوییدن گلها بود، کودک خدای عشق، به تیری قلب هادس، ایزد دنیای زیرین را درید و شکارش به ناگهان الهه را ربود و در غاری فرو رفت.

اروس

۰۱/۰۱/۱۱
۱ نظر
مسعود سلطانیان

شجره نامه خدایان و الهه های یونان باستان

در زیر شجره نامه خدایان، الهه ها و دیگر شخصیت های الهی و نیمه الهی اساطیر یونان باستان و دین یونان باستان را آورده ام.

شجره نامه خدایان و الهه های یونان باستان

میتوانید با کلیک بروی نام لاتین خدایان، اطلاعات بیشتری را در مورد آنها بخوانید. این شجره نامه طبق روایت هزیود در تبارنامه خدایان و هومر در ایلیاد و اودیسه تنظیم شده و به همین دلیل اندک تفاوتهایی در نسب بعضی از خدایان وجود دارد که در پانوشت شرح داده ام.

۰۰/۱۱/۲۱
۲ نظر
مسعود سلطانیان

تصاویر خدایان یونان باستان و الهه گان اساطیری

مجموعه ای از تصاویر خدایان یونان باستان و الهه گان اسطوره ای موجود در بلاگ گروه فرهنگی هنری اخو.

خدایان و الهه های یونان باستان

نام و ویژگی های الوهی خدایان باستان و الهه های یونان باستان در پای هر تصویر درج شده است.

۰۰/۱۱/۲۰
۰ نظر
مسعود سلطانیان

روان و عشق [سایکی (پسوخه) و اروس]

دختری بود زیبا به نام سایکی. آنقدر زیبا که مردان را یارای خواستنش نبود. مردم او را تجسم آفرودیت میپنداشتند و این باورشان موجب خشم الهه میشد.
والدینش چون از بختش ناامید گشتند به خدایان متوسل شدند.

سایکی (پسوخه)

پیشگوی معبد، سرنوشت سایکی را رها بر صخره ای در انتظار هیولایی بالدار میدید. پس والدینش او را با غصه فراوان بدست سرنوشتش سپردند.

۰۰/۰۸/۰۱
۱ نظر
مسعود سلطانیان

اسطوره پرومتئوس، سرنوشت آنکه به انسان آتش و دانش داد

اسطوره پرومتئوس، سرنوشت آنکه به انسان آتش و دانش داد


پرومتئوس پسر یاپتوس از کلیمنه و یکی از معروف ترین تایتانها بود. او همچنین برادر اطلس، منوئتیوس و نیز اپیمتوس بود. در "نسب نامهٔ خدایان" نوشته ی هزیود پرومتئوس با عنوان رقیبی در برابر علم بی پایان و قدرت مطلق زئوس معرفی می‌شود.
اسطوره پرومتئوس از اینجا شروع میشود.

۹۹/۱۱/۲۹
۱ نظر
مسعود سلطانیان

دافْنِه: معشوقِ گریزان

آپولو و دافنه

اروس، کودکْ‏خدای عشق، گرم بازی با تیردانِ آپولو بود. کودک به سختی تلاش میکرد تا دو سوی خمیدۀ کمان را به هم نزدیک گرداند. آپولو، سر رسید و اروس را سرگرم کاری بیهوده و بی‏تناسب با سن و سالش دید. با تمسخر گفت: «چه میکنی ای کودک خُرد؟ گمان میکنی میتوانی به کاری که فقط در توان من است دست یازی و به آن سرافراز باشی؟»

اروس، از این تحقیر دلگیر شد و در پاسخ گفت: «اینچنین باد که تو به مهارت خود در تیراندازی بنازی، اما تیرهای من نیز تو را نشانه روند و آنگاه خواهی دید که بزرگی من چگونه ارج تو را خواهد پوشاند.» با گفتن این حرف، اروس پر کشید و رفت.

۹۹/۰۹/۲۹
۱ نظر
مسعود سلطانیان