در آبراهه هلسپونت آنجا که اروپا آسیا را ملاقات میکند دو جوان، عشقی را در جاودانگی مرگ شریک میشوند.
یکی راهبه ای که سوگند پاکدامنی خورده و نیاز به درگاه الهه عشق و زیبایی میبرد؛ آنجا که آفرودیت را در برج معبد شهرش سِستوس پرستش میکند.
و دیگری پسری بنام لیندِر در آن سوی دیگر تنگه در شهر آبیدوس که دلباخته راهبه شده است.
مناسبترین سن ازدواج برای مردان اسپارتی سی سالگی، و برای زنان بیست سالگی بود. مجرد زیستن جرم شناخته میشد، تا آنجا که مجردان از حق شرکت در انتخابات و حق شرکت در اجتماعات و جشنهای عمومی، که در آن زنان و مردان جوان میرقصیدند، محروم بودند.
کسانی را که از ازدواج میگریختند، وا میداشتند که، حتی در زمستان، با بدنی عریان در میان مردم بخرامند و سرودی را تکرار کنند با این مضمون:
آکروپولیس محل سکونتی مرتفع در شهرهای یونان باستان، به ویژه در قالب یک ارگ، و اغلب بنا شده بر بروی تپه ای با دامنه هایی پرشیب بود که عمدتاً برای اهداف دفاعی انتخاب می شد. این اصطلاح معمولاً برای اشاره به آکروپولیس آتن استفاده می شود، اما هر شهر یونانی آکروپلیس مخصوص به خود را داشت.
آکروپلیس ها به عنوان مراکز مذهبی و عبادتگاه ها، قلعه ها و مکان هایی که در آن افراد دولتی و بلندپایه سکونت داشتند، استفاده می شد.
وقتی پرسفونه دختر دمتر _الهه روییدنی ها_ با دیگر الهه گان مشغول بازی و بوییدن گلها بود، کودک خدای عشق، به تیری قلب هادس، ایزد دنیای زیرین را درید و شکارش به ناگهان الهه را ربود و در غاری فرو رفت.