تمثیل غار مثالی است در کتاب جمهور افلاطون برای مقایسه تاثیر تربیت (پایدیا: παιδεία) با کمبود آن در سرشت آدمی.
سقراط تمثیل غار را پس از تمثیل خورشید و تمثیل خطوط جداکننده به برادر افلاطون (گلاوکن) توضیح میدهد.
در این تمثیل افرادی در تمام عمرشان در برابر دیوار خالی غار در حالی که به دیواری دیگر تکیه داده اند به زنجیر کشیده شده اند. در پشت سرشان اجسامی از مقابل شعله های آتش عبور داده می شود و سایه ی آنها بر دیوار مقابل زندانیان میافتد.
سایه ها واقعیت زندگی زندانی هاست پس به زنجیرکشیده شده گان برای سایه ها نام هایی برمیگزینند. در نظر افلاطون این پایین ترین سطح از قوه ی فاهمه است.
سه سطحِ تلاش قوه ی فاهمه توضیح داده میشود که سطوح بالایی برای خردمندان در دسترس است. سطح دوم که امروزه بنام علوم طبیعی شناخته میشود و سطح سوم ریاضیات، هندسه و منطق استقرایی است.
سقراط در ادامه توضیح میدهد که چگونه فردی خردمند برای تلاش در درک واقعیت، زنجیرها را می گسلد و واقعیت سایه ها و آتش و غار را میفهمد و با خروجش از غار خورشید را به تماشا می نشیند.
اما سقراط این امر را بعید میداند چرا که حواس پنجگانه انسان را غل و زنجیری ناگسستنی تلقی میکند.
"ما نمیتوانیم خود را از عالم پدیده ها آزاد کنیم همانطور که زندانیان در غار نمیتوانند خود را از زنجیرها آزاد کنند. با اینحال اگر به طرز اعجاب آوری از اسارت آزاد شویم ما جهانی را خواهیم یافت که غیرقابل درک است. خورشید برای شخصی که تا بحال آن را ندیده درکناشدنی است.
به عبارتی دیگر ما با قلمرویی مواجه خواهیم شد که فهم ناشدنی است زیرا این قلمرو منبع واقعیت متعالی تری نسبت به آنچه که همیشه میشناختیم هست. این قلمرو، قلمرو فرم ها و حقایق خالص است."
•••