حقیقت این است که بزرگ ترین جنایات نه معلول ضرورت بلکه به دلیل افراط رخ می دهند. آدمی مستبد نمیشود که تا شاید از سرما رنج نکشد!

از این رو، افتخار بزرگی است، نه برای کسی که دزدی را بکشد، بلکه برای کسی که مستبدی را بکشد.

ارسطو

دیکتاتور

کلآرخوس[401-353 ق.م] مستبد هراکلیا _مستعمره یونانی در دریای سیاه_نمونه بارزی از دیکتاتور بود. 

در تبعید بود. به کمک اشراف شهر بازمیگردد. از میتریداتیس حاکم ایرانی شهر یونانی کیوس(Κίος) برای در اختیار گرفتن شهر کمک میخواهد اما پی میبرد که بتنهایی میتواند شهر را تحت سیطره خود بگیرد. پس میتریداتیس را گروگان میگیرد و با دریافت باج زیاد رهایش میکند. بدلیل استبدادش از اشراف فاصله میگیرد و خود را "مرد مردم" میخواند و پس از مدتی ادعا میکند فرزند زئوس است.

بدلیل رفتار ظالمانه اش مدام در ترس زندگی میکرد تا اینکه باوجود همه احتیاط هایش توسط فیلسوف دربار خود کیون که شاگرد افلاطون و ایسوکراتس بود به کمک نجبای دیگر بقتل میرسد.

چیزی خطرناکتر از یک مستبد برای شهر نیست؛ تحت حکومت کسی که در بالاترین جایگاه سیاسی، قوانین را همیشه برای خود لازم الاجرا نمیداند. فردی که خویشتن را قانون میپندارد و در حکمرانی، خود را برابر با دیگران نمیداند.

اورپیدس 407 پیش از میلاد

مستبد، کودک غرور است؛ کسی که از جام بیماری زای نخوتش می نوشد تا آن هنگام که از فراز جایگاهش با سر در خاکستر امیدهایش سقوط کند.

سوفوکل 497 پیش از میلاد

دیکتاتورها چگونه خود را حفظ میکنند:

با پاشیدن بذر ترس و بدگمانی میان مردم توسط جاسوس هایشان، با براه انداختن جنگهای خارجی برای پرت کردن حواس مردم، با حذف کردن افرادی که روحیه ی قیام و رهبری انقلاب را دارند، با فروتن کردن مردم و عاجز ساختنشان از اقدام به عمل قاطع.

ارسطو

حاکم مستبد باید به طرز نامعمولی تظاهر به دینداری کند. زیرا افراد جامعه نسبت به اعمال غیرقانونی حاکمی که خداترس و مومن بنظر بیاید کمتر بدبین اند. از سویی دیگر آنها به سختی علیه اش برمی خیزند زیرا بر این باورند که خدا با اوست.

ارسطو

استبداد، مسئله اختلاس و خشونت جزئی نیست ، بلکه غارت عمده و بی حرمتی به ارزش ها، چه پنهانی و چه آشکارا است. 

اگر شما در انجام بخش کوچکی از چنین جنایاتی گرفتار شوید ، مجازات و رسوا می شوید. بی حرمتی به مقدسات ، آدم ربایی ، قاچاق، کلاهبرداری ، سرقت و قتل نام هایی است که ما روی چنین اشکال ناچیز عمل نادرست می نهیم.

اما هنگامی که انسانی موفق می شود کل بدنه ی شهروندان جامعه ای را بدزدد و آنها را به بردگی وادارد ، آنها این نام های زشت را فراموش می کنند و فرد مستبد را خوشبخت و خوش شانس می خوانند ، مانند همه افراد دیگری که از اعمال ناشایست وی شنیده اند.

افلاطون-جمهور