آیا تا به حال این ایده را شنیده اید که آنچه امروز اتفاق میافتد، دقیقا به همین شکل به دفعات در آینده رخ خواهد داد؟

بازگشت ابدی در اندیشه رواقیون

این ایده که زمان ساختار دایره گون [περί-οδος، پریودیک] دارد بین یونانیان رواج داشت. اکثرشان بر این باور بودند که کیهان هرگز خلق نشده و نابود نمیشود و زمان آغاز و پایانی ندارد.
حرکت خطی زمان که آغاز و میانه و انتها دارد ایده ای است که مسیحیت آن را در غرب فراگیر کرد.

اگر کیهان مقید به دوایر زمانی است و هر کیهان جدیدی از کیهان های قبلی متولد شده باشد و ترکیب عناصرش از کیهان های قبلی باشد، احتمال کمی وجود دارد که کیهان جدید دقیقا شبیه نمونه قبلی خود باشد. اما از آنرو که زمان دایره گون و ابدی است احتمال تکرار کیهانی مانند کیهان قبلیش نه یکبار، نه دوبار، بلکه بینهایت بار است.

زنون رواقی در اثرش در باب "کیهان و آغازش" ایده کیهان در گذر از دوایر زمانی را اینگونه خلاصه شرح داده است:

در دوره های نابودی، کل کیهان آتش میگیرد [قلع و قمع] و سپس ترکیب کیهانی جدیدی آغاز میشود [بلعیدن]. همه چیز با آتش ازلی به پایان میرسد؛چونان دانه ای که تمام دلایل و علتها را برای آغاز موجودیتش داشته، دارد و خواهد داشت.
ایجاد کیهان جدید [بازگرداندن] از آتش گرفتن عمومی عناصر و سپس زمانی که آتش از طریق هوا(گاز) به آب(مایع) بدل میشود و بخشی از آن مایع باعث ایجاد زمین میشود، کامل میشود.
[ترجمه از نگارنده]

دیدگاه رواقیون از کیهان بیشتر متاثر از جهان بینی هراکلیتوس است که میگوید:

این کیهان که برای همه یکی است توسط هیچ خدا یا انسانی خلق نشده است. بلکه آتشی است ازلی که همیشه بوده، هست و خواهد ماند. که طبق روالی منظم به خاموشی میگراید و دوباره از نو خودش را شعله ور میکند.
[پاره نوشت شماره 21]

بازگشت ابدی در فلسفه معاصر در اندیشه فردریش نیچه به حیات خود ادامه داد:

چه میشود اگر روز یا شبی، شبحی دزدانه، در خلوت‌ترین لحظاتِ تنهایی، سراغِ‌تان بیاید و بگوید:
این زندگی‌ که حالا می‌گذرانید و تاکنون گذرانده‌اید، بارهایِ بی‌شمار خواهید گذراند، هیچ‌چیزِ تازه‌ای در آن نخواهد بود؛ بلکه هر غم و شادی، هر فکر، هر آه، و هرچه بی‌نهایت بزرگ و کوچک، در زندگی به سویِ‌تان باز می‌گردد؛
همه نیز به همان ترتیب و توالی، حتّی این عنکبوت، و این مهتابِ لایِ درختان، و حتّی تا این لحظه و من؛
ساعتِ شنیِ ابدیِ وجود، بارها وارونه می‌شود و تو همراهِ آن، مثلِ یکی از دانه‌هایِ شنی…

با شنیدن این حرف چه می‌کنید؟
آیا خود را به زمین نمی‌اندازید؟
دندان به‌هم نمی‌سایید؟
به شبحی که این حرف را زده، لعن و نفرین نمی‌کنید؟
یا شما که زمانی این تجربهِ جنون‌آسا را از سر گذراندید،به او پاسخ می‌دهید:

تو خدایی و من هرگز چیزی از این الهی‌تر نشنیده‌ام!