آیا دوگانه شرق و غرب واقعیت دارد؟ آیا این دوگانه صرفا تعریفی جغرافیایی است؟ اینکه غربی ها اکثر ملل مشرق زمین را بربر و متوحش می دانستند ریشه در چه دارد؟ آیا تلاش برای فهم نگاه غربی ها از خویشتن کاری عقلانی است؟ و سرانجام آنچه در این مطلب به آن پرداخته میشود کلیت تاریخ سیاسی مشرق زمین و نگاه یونانیان به آن میباشد.
دنیای یونانی در عصر باستان
نگاهی کوتاه به جغرافیای سیاسی عصر باستان
یونان باستان
جهان یونان باستان در قیاس با حکومت های معاصر همسایگانشان بیش از یک دولت داشتند. ارسطو به تنهایی ساختار سیاسی بیش از ۱۵۰ دولت شهر یونانی را مطالعه کرد. ساختار بنیادین جغرافیای سیاسی-اجتماعی مدیترانه در آن زمان دولت شهری بود که اکثریت آن پیرو نظام دموکراتیک بودند. بمانند جوامع اروپایی امروزی.همین مسئله راهگشای ما در درک موضع یونانیان باستان در ارتباط با دیگر ملل آن زمان است.
مشرق زمین
دنیای شرق از دنیای غرب کهن تر است. تمدن های باستانی که در دنیای شرق در کنار رودهای دجله و فرات، نیل، سند ،گنگ و یانگ تسه بوجود آمدند، قدیمی تر و از نظر جغرافیایی متنوع ترند. اما در نظر یونانیان باستان ساکنان آسیا، فرهنگ سیاسی و اجتماعی مشترکی داشتند و آن خوی استبدادپذیری آنها بود. هیچ حکومت و دولتی در آسیا وجود نداشت که نظر اتباع خود را در حکومت دخیل کند.
ریشه واژه بربریت
بربر به یونانی βάρβαρος متضاد کلمه شهروند به یونانی πολίτης (پولیتس) است. نزدیکترین واژه به کلمه بربر را در یونانی میسنیای به خط باستانی B میبینیم که به معنای نامفهوم سخن گفتن است.
این کلمه در اصل ریشه هند و اروپایی دارد. به همین دلیل این کلمه در زبان سانسکریت نیز وجود دارد: बर्बर به معنای وحشی، غیر آریایی و خرفت.
یونانیان در ابتدا ملت هایی که به زبان یونانی سخن نمیگفتند را بربر خطاب میکردند که شامل مصری ها، پارس ها، مادها ،فنیقی ها و قبایل شمال اروپا میشد. زبان نزد یونانیان مظهر لوگوس بود. چیزی که حامل دلیل و عقلانیت است. به همین دلیل یونانیان گویندگان زبانهای غیر یونانی را ناتوان از استدلال میدانستند. اما این واژه با آغاز جنگ های بین ایران و یونان شروع به تغییر کرد هر چند ارسطو بر معنای لغوی واژه بربریت بر خلاف معلمش افلاطون مصر ماند.
آغاز تمایز فرهنگ سیاسی شرق و غرب در تقابل ایرانیان و یونانیان باستان
یونانیان در آغاز تاریخشان ارتباط کمی با همسایه های اروپایی، آفریقایی و آسیایی خود داشتند. در اواخر قرن هفتم پیش از میلاد زمانی که کلونی های مستقل یونانی در بیشتر سواحل دریای مدیترانه مستقر شدند، تمایز بین آنها و دیگر ملل پدیدار شد.
قرن ششم پیش از میلاد آغاز عصر منازعات بین المللی بین دولت شهرهای رو به توسعه یونانی و امپراتوری های شرقی بود.
اولین برخورد مهم بین یونانیان و بیگانگان در آسیای صغیر رخ داد. وقتی که امپراتوری ها رو به گسترش شرقی به کلونی های ایونی حمله و آنها را فتح کردند. ابتدا توسط لیدیایی ها و سپس ایرانی ها. این اتفاقات باعث آغاز جریانی در دولت شهرهای سرزمین اصلی یونان شد. آنها تلاش می کردند که دولت شهرهای یونانی تحت انقیاد ایرانی ها را آزاد کنند و ایرانیان نیز در حفظ مالکیت خود بر دولت شهرها اصرار داشتند.
اولین بار ایده لشکر کشی یونانیان به ایران در حدود ۵۰۰ پیش از میلاد مطرح شد. زمانی که آریستاگوراس میلتوسی از اسپارتی ها خواست که برای کمک به قیام علیه ایرانی ها به آسیای صغیر حمله کنند. پس از یک سری از شورش های یونانیان ساکن در آسیای صغیر علیه امپراتوری هخامنشیان و سرکوب آنها، امپراتوری پهناور و چند ملیتی ایران متوجه تنبیه دولت شهرهای یونانی ای شد که حامی شورش ها بودند.
تمدن یونانی
اینکه یونانیان صرفا یک کلمه برای تمایز خود با دیگران داشتند نشان دهنده این است که یونانیان به دیگر فرهنگ ها علاقه کمی داشتند. برخلاف آنچه که مردم شناسی امروزی توصیه میکند که برای شناخت خود ما نیازمند این هستیم که دیگران را بشناسیم.یونانیان بر این باور بودند اولویت شناخت، خودشان هستند. دیگران به نظرشان نامربوط میآمدند.
نویسندگان قرن ششم پیش از میلاد چیزی را مربوط به اینکه ایده ای یا فرهنگی بین یونانیان و بیگانگان تبادل شده باشد را ذکر نکردند. به همین دلیل دشوار است حدس بزنیم که قضاوتهای فرهنگی بین طرفین در آن زمان چگونه بوده است. یونانیان باستان دغدغه ریشهداری را در مورد فردیت انسان داشتند اما بر خلاف آن در مورد نوع بشر آن میزان توجه و دغدغه را نداشتند.
تا دوره هلنی در آثار یونانی به مفهوم بشریت پرداخته نمیشود.
یونانیان باستان چون از نظر مادی ضعیف تر و فقیر تر بودند در برابر امپراتوری های قدرتمند و ثروتمند آسیا متوجه منزلت والای خویش شدند و به سبک زندگی خود اصرار ورزیدن. غبطه فقیر به غنی باعث شد که یونانیان به تیزهوشی و فرهنگ والای خود که فراتر از دیگر مردمان بود ببالند. برای آن که کمبود مالکیت های مادی خود را جبران کنند بر فضیلت ها و ارزشهای روحی خود در تمایز با ثروت بی اندازه و سبک زندگی تجملی و منحط دشمنانشان تاکید کردند.
یونانیان در برابر ثروت و عظمت امپراتوری های آسیایی مجبور به اعتراف بودند که دولت های آنها حقیرند اما آنها ادعای برتری خود را اینگونه مطرح کردن:
آنها چون آسیایی ها تا حد انحطاط افراط نمیکنند. شعار آنها در هیچ چیز افراط نکن بود آنها اهل میانهروی بودند. در نظر آنها آسیایی ها به دلیل افراط در عواطف خود زنانه بنظر میآمدند.
ایده اصلی تفاوت بین یونانیان و دیگر ملت ها در بیان آنها سیاسی بود. علاوه بر تفاوت های فرهنگی تاکید متفکران یونانی در بحث های خود در مورد دنیای یونانی_بربر این بود که آنها خود را تنها حیوانات سیاسی جهان می دیدند. بربرها برخلاف آن ها یا احمق هایی منزوی بودند یا تودههایی به بردگی گرفته شده.
آنها به خود مفتخر بودند که زندگی مدنی آنها تنها تمدن حقیقی موجود بر روی زمین است زیرا که آنها توانستند فراتر از دنیای قبیله ای و جوامع امپراطوری بروند.
هسته زندگی سیاسی در نظر یونانیان ایده آزادی بود. برخلاف بربرها که رعیت بودند یونانیان خود را شهروند می دانستند. در اندیشه یونانی تفاوت بین این دو، تفاوت بین آزادگی و بردگی است. مهم نیست که یک ایرانی چقدر ثروتمند و قدرتمند باشد به هر حال بنده و چاکر حقیر حاکم است. در حالیکه یک یونانی با منزلت پایین، عضو آزادی از یک جامعه مستقل است. این دلیل آن است که هیچ یونانی نمی تواند موقعیت خود را هر چقدر پست با موقعیت با منزلت ترین بربر عوض کند. در مقایسه با زندگی سیاسی یک شهروند یونانی، قوی ترین امپراتوری های آسیایی چیزی نبودند جز غول های بزرگ و ظالم.
فرض آزادی یونانی اطاعت از قانون است. آن نیست که مجوزی باشد که هر چه میل دارند بکنند.این قانون بیشتر از آنکه اجابت کننده امیال حاکم باشد محصول عقلانیت انسانی است. به همین دلیل یک یونانی آگاهانه از قانونی که خود از آن مطلع و مقنن آن است اطاعت می کند، در حالی که یک بربر کورکورانه دستور های دیگری را که به اصطلاح قانون خوانده میشوند، اطاعت می کند. قوانین نزد یونانیان بر پایه دیالکتیک مستمر است در حالیکه قوانین نزد بربر ها صرفا تحریم ها و مجازاتهایی است که حاکم بر مبنای امیال شخصیش آنها را به رعیت فرمانبردار حکم کرده است.
متشکر و خوش حال هستم که می بینم عده ایی به فرهنگ یونان علاقه دارند و در خصوص آن مطلب می نویسند اما مواردی هست که نیاز دارد در آنها شما را اصلاح کنم:
1) شما اصولا دیدگان ضدیت با فرهنگ ایرانی دارید مثلا از تمدن های باستانی که در دنیای شرق در کنار رودهای دجله و فرات، نیل، سند ،گنگ و یانگ تسه صحبت می کنید اما کارون را که بستر تمدن ایلامیان بود را عملا رها می کنید! حال نمی دانم به خطا ایلامیان را در زمره ی فرهنگ بین النهرین قرار دادید اصولا آنها را نمی شناسید. به هر حال عجیب است که از یانگ تسه می شنوم اما از کارون نه!
2) شما علاقه دارید این طور نشان دهید انگار مسئلهی آزادی برای یونانیان ایده آزادی است امری غلط که متوجه نمی شوم چطور آن را به جامعه ایی بره دار، زن ستیز و دیگر ستیز نسبت می دهید!
3) تفاوت فرهنگی یونان با ایران یا دیگر مناطق ثروت است، یونان قلمرویی فقیر است، طلا به ندرت یافت می شود، کشاورزی جز در موارد محدود انجام نمی گیرد و بازده آن به اندازه ی ایران یا مصر و بین النهرین نیست در نتیجه اسب ندرتا وجود دارد و گله های حیوانات نیز به وفور یافت نمی شوند، تنها دریاست و کوهستان بر همین اساس است که اصولا نخسین یونانیان به روایت توسیدید یا تاجر بودند یا دزد دریایی، به همین دلیل است که تا به این حد به فرهنگ جنگاوری علاقه دارند چرا که برخلاف دیگران یونانیان نیازهای خود از طریق غارت به دست می آورند، بر همین اساس است که در سواحل مردم مدام به بردگی گرفته می شدند و در نهایت برای همین است که مفهوم مردم سالاری در یونان مهم است چرا که منابع محدود است و آچه است برای همه ی مردم است چس همه ی مردم باید در آن سهیم باشند اما درمورد ایرانیان که از نظر کشاورزی، پرورش دام، باغداری، تجارت، منابع طبیعی و... در کنار بین النهرین و مصر غنی بودند چنین نیازی وجود ندراد پس جامعه اصولا بر حول محور حکومت های غیر مردمی می چرخد چرا که نیازی نیست مردم دخالتی در کار دولت داشته باشند تنها نیاز است دولت امنیت و آرامش را فراهم کند و هر وقت این امنیت و آرامش از میان رفت دولت ها هم سقوط می کنند چرا که پشتوانه ی مردمی خودشان را از دست می دهند
شما قصد دارید مسئله را از دید نژاد پرستانه ببینید گویی چیزی در وجود یونانیان از دیگران متمایز بود، درحالی که مسئله تنها منابع است و در خصوص روم نیز چنین است چرا که وقتی رومیان دریانورد به بردگان آفریقایی و مزارع و منابع ژرمانیا، گالیا، سوریه و مصر دست یافتند تلاش برای جلوگیری از حکومت تک نفره را متوقف کردند و حاضر شدند جمهوری به امپراتوری تغییر پیدا کند و این در خصوص یونانیان نیز صادق چرا که اگر واقعا چیز به خصوصی در وجود این مردم بود آنها همواره و در تمام طول تاریخ باید آرمان خود را دنبال می کردند اما چنین نبوده
بیطرفانهتر، علمیتر، مستندتر و درستتر است که وقایع را تاریخی ببینید نه قومی و نژادی (متاسفانه متن تایپ ولاگ به شدت ناخوانا است پس در صورت وجود غلط های املایی پوزش می خواهم)
سربلند و موفق باشید